دنیای من را نقاشی کن

یاداشت های یک سر به هوا

دنیای من را نقاشی کن

یاداشت های یک سر به هوا

دنیای من را نقاشی کن

تمام دنیای من خلاصه شده توی نجوم و موسیقی
در کنار این دو، سفر، کوهنوری و طبیعت گردی عضوهای جدایی ناپذیر زندگی منه.

دنیا جای خیلی بزرگیه و اگه فقط ما تو این دنیا باشیم فضایی زیادی اون بالا هدر رفته
"کارل ساگان"

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است


   دنیای من را نقاشی کن                              با فرداهایی آبی تر
           دنیای من را نقاشی کن                              با شب هایی مهتابی تر
         دنیای من را نقاشی کن                              دور از آتش، دور از فریاد
        با سقفی سرشار از آرامش                          دور از طوفان، دور از باد
دنیای من را نقاشی کن                              رنگارنگ از آزادی
     با دستانی بی قفل و دستبند                      دنیایی غرق شادی
        موج امید را تا دریا بکش                               آبی صلح را تا آسمان
طرحی از خورشید بر بوم شب بزن               تا تعبیر رویایمان



دو سال پیش، روزهای ابتدایی اردیبهشت.
 یک موسیقی روی وال(دیوار) فیسبوک یکی از دوستان.
نام گروه را نمی شناسم. اما تعریف آن دوست از موسیقی و همچنین کاور جذاب آن باعث شد تا با سرعت نه چندان خوب اینترنتم روانه ساوند کلاود شده و موسیقی را گوش کنم!
موسیقی فرای آن چیزی که تصور می کردم بود. از طریق همان ساوند کلاود آن را دانلود کردم و تا آخر شب به گمانم 50 -60 باری گوشش کردم.
صفحه آن ها را در ساوند کلاود دنبال کردم تا از کارهای تازه آن ها با خبر شوم.
در مدت زمان این دوسال آهنگ های آوازم را می رقصیدی، شکوفه های زیتون، لحظه ها را انتظارم و طعم شیرین خیال را منتشر کرده بودند. آهنگ هایی که هرکدام از دیگری زیبا تر بودند.


طبق معمول هر روزه از خوب بیدار شدم. گوشی را برداشتم! وای فای را روشن کردم. یک اعلان کوتاه بود. پیش فروش آلبوم گذر اردیبهشت در بیپ تونز.
بی درنگ اعلان را باز کردم و روی خرید کلیک کردم.


آلبوم همانند باقی کارهایی که تاکنون منتشر شده فوق العاده بود. تک تک آهنگ ها فوق العاده هستند.


آلبومی مناسب این روزهای بهاری.


بخرید و از تک تک آهنگ ها لذت ببرید.


خرید آلبوم گذر اردیبهشت

  • علیرضا ‌‌‌‌
یک بخش در وجود من همواره دوست دارد عوام باشد! یعنی برود دنبال سر و صداها و همهمه ها، باستید و یک نزاع خیابانی را تماشا کند، برود دنبال چیزهایی که همه مردم می روند، موسیقی گوش کند که همه گوش می کنند، کتاب هایی بخواند که همه می خوانند و...

بدون اغراغ تا همین چند روز پیش حتی یک رمان ایرانی را هم نخوانده بودم و واژه "رمان ایرانی" من را به یاد داستان های غالبا عشقی مریم ریاحی می انداخت! که چیزی جز سرگرم کردن خواننده به همراه ندارند!
اما اخبار و حواشی نمایشگاه کتاب را که رصد می کردم، سر و صدای رمان تازه منتشر شده چیستا یثربی(پستچی) چیزی نبود که بخش عوام وجودم بتواند آن را نادیده بگیرد.( گویا کتاب منتشر شده، نسخه کامل شده ای بود از رمانی که پاییز امسال هر شب روی اینستاگرام و تلگرام خانم یثربی منتشر می شد. و سر و صدای زیادی را همان موقع به پا کرده بود و من در خواب بودم!)

کتاب را خریدم و همان شب تمامش کردم! برای منی که تا به حال حتی یک رمان ایرانی نخوانده بودم و کم بیش سراغ رمان های خارجی می رفتم، این یک سنت شکنی عجیب بود! وقتی کتاب را خریدم به خودم گفتم حتما باید آن را تا آخر بخوانم، حتی اگر مضخرف ترین کتاب دنیا هم باشد. حداقلش این است که متوجه می شوم علت این اقبال عمومی به یک کتاب در جامعه ای که سرانه مطالعه روزانه(کتاب) آن از 2 دقیقه* تجاوز نمی کند چه دلیلی می تواند داشته باشد.

خوشبختانه مضخرفترین کتاب نبود! از زمانی که برای خواندش گداشتن پشیمان نیستم. داستان خوبی بود! صرفا یک داستان زیبا و عاشقانه با اندک ته مایه و یادآوری های چیزهایی که در جامعه امروزی ما حسابی گم و گور شده اند! صبوری، محبت و عشق!

ارزش یک بار خواندن را دارد و حتی یک پژوهش جامعه شناختی در باب یافتن علل توجه بیش از اندازه به این کتاب.
اگر قرار باشد به عنوان یک مخاطب عام از 10 به آن نمره ای بدهم گمان میکنم 5.5 منصفانه به نظر برسد.

*سرانه مطالعه

  • علیرضا ‌‌‌‌