دنیای من را نقاشی کن

یاداشت های یک سر به هوا

دنیای من را نقاشی کن

یاداشت های یک سر به هوا

دنیای من را نقاشی کن

تمام دنیای من خلاصه شده توی نجوم و موسیقی
در کنار این دو، سفر، کوهنوری و طبیعت گردی عضوهای جدایی ناپذیر زندگی منه.

دنیا جای خیلی بزرگیه و اگه فقط ما تو این دنیا باشیم فضایی زیادی اون بالا هدر رفته
"کارل ساگان"

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۴ مطلب با موضوع «شرح حال» ثبت شده است

بعد از اون اتفاقِ حذفِ بلاگفایِ لعنتی دیگه انگار حس و حال نوشتن نداشتم همه چیز هر روز توی مغزم ثبت می‌شد و اثری از اون نوشته‌های بلند بالا نبود. اینجا رو باز کردم تا ادامه اون باشه اما نشد انگار از اولشم قرار بود اینجا یه شخصیت مستقل داشته باشه.


جایی خوندم که نوشته بود هر چند مدت یه بار این فضای مجازی رو کلاً دیسکانکت کنید تا بفهمید چه نویز خفنی می‌ندازه رو زندگی. راوی خیلی اتفاقی وقتی ماه عسلش همه اینا رو دیسکانکت کرده بود، می‌فهمه اوه! چه آرامشی! و خب حالا تو این یه سال اخیر بیش از بیش و علمی این موضوع اثبات شده و منم درست بار اولی که این تلگرام لعنتی کار راه بنداز رو دلیت کردم متوجه و مبتلا شدم به این دیسکانکتی...
به یه جور اعتیاد دچار شدم. اعتیادی که می خواد مدام دور باشه از این شلوغی و هیاهویی که اجازه نمی‌ده درست فکر کنی و مدام یه نویز جدید میذاره و به هم می‌ریزه همه چیز رو. از طرفی این شبکه ها جزو جدایی ناپذیر روابط اجتماعی، همینه که هرچند مدت یک بار جمع می‌کنم کولبار رو میرم کنج کتابخونه و فیلم و موسیقی بدون هیچ نویزی مخصوصاً وقتی درگیر تمرکز روی کاری باشم و خب این برای خیلیا عجیبه و همش مدام باید بشنوی که "هی دی اکتیو کن" یا برو یا بیا" و هزار تیکه کنایه دیگه و این خسته کننده است که به همه توضیح بدی همه آدما شبیه هم نیستن و اگر از اینستاگرام میذاری میری هیچ دلیل عجیب غریبی نداره اینستاگرام برای درونگرایی مثل من بیش از اندازه شلوغه و هیچقوت نتونستم مدت طولاتی باهاش کنار بیام. همین شد که آخرین بارم دیگه دی اکتیو نکردم و پست آخر گذاشم:)) والا


می خوام بگم دلم برا نوشتن لک زده بود. هیچ چیز وبلاگ نمی‌شده و نمیشه درست مثل یه باغچه کوچیک شخصی و تفاوتش با یه پارک!

راستی سلام

  • علیرضا ‌‌‌‌

فردا یا به عبارتی امروز 6 و 25 دقیقه صبح میریم رصد به مقصد کویر مرکزی؛ روستای خرانق. آب و هوا رو چک کردم و مثل اینکه قرار نیست ابری بشه و قراره یه 12 ساعتی از آسمون پرستاره لذت ببریم. البته دم صبح نوشته کمی ابر میاد که اونم فکر کنم برای زیباتر کردن طلوع خورشیدِ. یه نواختر هم توی صورت فلکی قوس پیدا شده که امیدوارم بتونیم با تلسکوپ یا دوچشمی شکارش کنیم.


پ ن:
این چند روزه که گذشت همش می خواستم بیام از اختتامیه هفته جهانی فضا بنویسم و اتفاقات خوب و بدش ولی فرصت نشد. خلاصه بگم که هم اتفاقات خوبی افتاد هم اتفاقات بد. ولی خداروشکر نتیجه کلی خیلی خوب بود و امیدواریم به بهتر شدن.

  • علیرضا ‌‌‌‌
4 اکتبر تا 10 اکتبر هرساله رو به نام هفته جهانی فضا نامگذاری کردن و خب ما عاشقان مرزهای بی کران فضا هرساله سعی میکنیم با برگزاری برنامه های متعدد این هفته رو در کشور جشن بگیریم.

امسال این هفته متقارن شد با ایام سوگواری ولی طی پیغام هایی که رد و بدل کرده بودیم با مجمع جهانی با این موضوع موافقت کردند که ما برنامه های ایران رو بندازیم دو هفته بعد یعنی به عبارتی از 24 تا 30. اگرچه سازمان فضایی همواره خودسرانه کار خودش رو میکنه.

همه اینارو گفتم تا بگم برنامه امروز خیلی خوب بود. دو دوست خوب هم تشریف اورده بودن که خیلی خوشحالمون کردند.
هم راجع به فضا و تارخچه فضا صحبت کردیم هم راجع به سنجش از راه دور هم یه گفتگو چالشی داشتیم.

داشتم فکر میکردم به اینکه اوضاع ترویج علم تو کشور خیلی خرابه. البته نیاز به گفتن و فکر کردن منم نداشت قاعدتا.

اما  برناممون واقعا عالی بود. یه جایی مثل مرکز نجوم ادیب اصفهان با اون همه اعتبار اومده همایش گذاشته اگزومارس! اونم چی هفته فضا رو جشن گرفته نه توی یه برنامه جدا. در حاشیه نشست ماهانه باشگاه نجومشون. آخه یکی نیست بگه پس شعار هفته جهانی فضا برای چیه. وقتی شعار سنجش از راه دور. شما با این برنامه چه خدمت عظیمی می خواید به خلق بکنید.
شعار امسال سنجش از راه دوره. موضوعی که امروزه لازمه همه کشور هاست. و در کشور ما با این اقلیم وسیع و متنوع از واجب هم واجب تره. حالا شما فکر کن هنوز هم مردم جامعه فکر میکنن که میمون هوا کردن و انسان هوا کردن به فضا کار بهتریه. خب تو این شرایط وجوب آگاه سازی این مردم از همه چی ارجح تره. من نمیفهمم ماموریت اگزومارس به چه دردشون میخوره.

آها تا یادم نرفته بگم بعد از برنامه و سخنرانی رفتیم کلی گشت زدیم و کلی برا خودمون هفته فضا رو جشن گرفتیم. این وسط داشتیم فکر میکردیم چه پاییز مسخره ای. نه برگ زردی نه بارونی و نه حتی هوای خوبی.

ولی مثل اینکه صدامون به عرش رسید الان داره هوای خنکی از پنجره میخوره پشت سرم. یه بوی بارونی هم میاد که حال ندارم برم لب پنجره ببینم زمینا رو خیس کرده یا فقط همینطوری ایجاد بو! کرده.

خلاصه مث اینکه داره پاییز میاد

  • علیرضا ‌‌‌‌
این متن رو می‌نویسم بلکه سرآغازی بشه برای دوباره نوشتن. این روزها دوباره دارم برای مجله مطلب مینویسم. در واقع همکارم زنگ زد و زورم کرد که دو صفحه ثابت باید ورداری و هر ماه بنویسی، من:|
به هر حال با هر بدبختی که بود مطلب رو نوشتم و تحویل دادم. خیلی وقت بود ننوشته بودم حتی نمیدونستم چطور باید کلمات رو کنار هم بچینم. البته که شاید بیشتر تنبلی و بی حوصلگی بود. دوست داشتم وقتی از سر کار برمیگردم جای اینکه برم تو این اینترنت لعنتی دنبال سوژه بگردم بشینم و کتاب بخونم و فیلم ببینم و باز این چرخه رو تکرار کنم. و شبا برم بیرون قدم بزنم. و این حال خوب رو نمی خواستم هیچ جوره با چیز دیگه ای عوض کنم. ولی خب الان تقریبا یه جوری تونستم که همه این ها رو با هم هندل کنم. و علاوه بر اون تصمیم گرفتم که بیشتر اینجا بنویسم.
  • علیرضا ‌‌‌‌