بعد از اون اتفاقِ حذفِ بلاگفایِ لعنتی دیگه انگار حس و حال نوشتن نداشتم همه چیز هر روز توی مغزم ثبت میشد و اثری از اون نوشتههای بلند بالا نبود. اینجا رو باز کردم تا ادامه اون باشه اما نشد انگار از اولشم قرار بود اینجا یه شخصیت مستقل داشته باشه.
جایی خوندم که نوشته بود هر چند مدت یه بار این فضای مجازی رو کلاً دیسکانکت کنید تا بفهمید چه نویز خفنی میندازه رو زندگی. راوی خیلی اتفاقی وقتی ماه عسلش همه اینا رو دیسکانکت کرده بود، میفهمه اوه! چه آرامشی! و خب حالا تو این یه سال اخیر بیش از بیش و علمی این موضوع اثبات شده و منم درست بار اولی که این تلگرام لعنتی کار راه بنداز رو دلیت کردم متوجه و مبتلا شدم به این دیسکانکتی...
به یه جور اعتیاد دچار شدم. اعتیادی که می خواد مدام دور باشه از این شلوغی و هیاهویی که اجازه نمیده درست فکر کنی و مدام یه نویز جدید میذاره و به هم میریزه همه چیز رو. از طرفی این شبکه ها جزو جدایی ناپذیر روابط اجتماعی، همینه که هرچند مدت یک بار جمع میکنم کولبار رو میرم کنج کتابخونه و فیلم و موسیقی بدون هیچ نویزی مخصوصاً وقتی درگیر تمرکز روی کاری باشم و خب این برای خیلیا عجیبه و همش مدام باید بشنوی که "هی دی اکتیو کن" یا برو یا بیا" و هزار تیکه کنایه دیگه و این خسته کننده است که به همه توضیح بدی همه آدما شبیه هم نیستن و اگر از اینستاگرام میذاری میری هیچ دلیل عجیب غریبی نداره اینستاگرام برای درونگرایی مثل من بیش از اندازه شلوغه و هیچقوت نتونستم مدت طولاتی باهاش کنار بیام. همین شد که آخرین بارم دیگه دی اکتیو نکردم و پست آخر گذاشم:)) والا
می خوام بگم دلم برا نوشتن لک زده بود. هیچ چیز وبلاگ نمیشده و نمیشه درست مثل یه باغچه کوچیک شخصی و تفاوتش با یه پارک!
راستی سلام
- ۱ نظر
- ۰۲ دی ۹۶ ، ۰۱:۲۹