- ۱ نظر
- ۰۴ دی ۹۶ ، ۲۲:۲۱
توی این هوای ابری و بارانی گوش بسپاریم به این شعر از حافظ و این موسیقی از محمدرضا شجریان
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
بعد از اون اتفاقِ حذفِ بلاگفایِ لعنتی دیگه انگار حس و حال نوشتن نداشتم همه چیز هر روز توی مغزم ثبت میشد و اثری از اون نوشتههای بلند بالا نبود. اینجا رو باز کردم تا ادامه اون باشه اما نشد انگار از اولشم قرار بود اینجا یه شخصیت مستقل داشته باشه.
جایی خوندم که نوشته بود هر چند مدت یه بار این فضای مجازی رو کلاً دیسکانکت کنید تا بفهمید چه نویز خفنی میندازه رو زندگی. راوی خیلی اتفاقی وقتی ماه عسلش همه اینا رو دیسکانکت کرده بود، میفهمه اوه! چه آرامشی! و خب حالا تو این یه سال اخیر بیش از بیش و علمی این موضوع اثبات شده و منم درست بار اولی که این تلگرام لعنتی کار راه بنداز رو دلیت کردم متوجه و مبتلا شدم به این دیسکانکتی...
به یه جور اعتیاد دچار شدم. اعتیادی که می خواد مدام دور باشه از این شلوغی و هیاهویی که اجازه نمیده درست فکر کنی و مدام یه نویز جدید میذاره و به هم میریزه همه چیز رو. از طرفی این شبکه ها جزو جدایی ناپذیر روابط اجتماعی، همینه که هرچند مدت یک بار جمع میکنم کولبار رو میرم کنج کتابخونه و فیلم و موسیقی بدون هیچ نویزی مخصوصاً وقتی درگیر تمرکز روی کاری باشم و خب این برای خیلیا عجیبه و همش مدام باید بشنوی که "هی دی اکتیو کن" یا برو یا بیا" و هزار تیکه کنایه دیگه و این خسته کننده است که به همه توضیح بدی همه آدما شبیه هم نیستن و اگر از اینستاگرام میذاری میری هیچ دلیل عجیب غریبی نداره اینستاگرام برای درونگرایی مثل من بیش از اندازه شلوغه و هیچقوت نتونستم مدت طولاتی باهاش کنار بیام. همین شد که آخرین بارم دیگه دی اکتیو نکردم و پست آخر گذاشم:)) والا
می خوام بگم دلم برا نوشتن لک زده بود. هیچ چیز وبلاگ نمیشده و نمیشه درست مثل یه باغچه کوچیک شخصی و تفاوتش با یه پارک!
راستی سلام
فردا یا به عبارتی امروز 6 و 25 دقیقه صبح میریم رصد به مقصد کویر مرکزی؛ روستای خرانق. آب و هوا رو چک کردم و مثل اینکه قرار نیست ابری بشه و قراره یه 12 ساعتی از آسمون پرستاره لذت ببریم. البته دم صبح نوشته کمی ابر میاد که اونم فکر کنم برای زیباتر کردن طلوع خورشیدِ. یه نواختر هم توی صورت فلکی قوس پیدا شده که امیدوارم بتونیم با تلسکوپ یا دوچشمی شکارش کنیم.
پ ن: این چند روزه که گذشت همش می خواستم بیام از اختتامیه هفته جهانی
فضا بنویسم و اتفاقات خوب و بدش ولی فرصت نشد. خلاصه بگم که هم اتفاقات
خوبی افتاد هم اتفاقات بد. ولی خداروشکر نتیجه کلی خیلی خوب بود و
امیدواریم به بهتر شدن.
دو سال پیش، روزهای ابتدایی اردیبهشت.
یک موسیقی روی وال(دیوار) فیسبوک یکی از دوستان.
نام گروه را نمی شناسم. اما تعریف آن دوست از موسیقی و همچنین کاور جذاب آن باعث شد تا با سرعت نه چندان خوب اینترنتم روانه ساوند کلاود شده و موسیقی را گوش کنم!
موسیقی فرای آن چیزی که تصور می کردم بود. از طریق همان ساوند کلاود آن را دانلود کردم و تا آخر شب به گمانم 50 -60 باری گوشش کردم.
صفحه آن ها را در ساوند کلاود دنبال کردم تا از کارهای تازه آن ها با خبر شوم.
در مدت زمان این دوسال آهنگ های آوازم را می رقصیدی، شکوفه های زیتون، لحظه ها را انتظارم و طعم شیرین خیال را منتشر کرده بودند. آهنگ هایی که هرکدام از دیگری زیبا تر بودند.
طبق معمول هر روزه از خوب بیدار شدم. گوشی را برداشتم! وای فای را روشن کردم. یک اعلان کوتاه بود. پیش فروش آلبوم گذر اردیبهشت در بیپ تونز.
بی درنگ اعلان را باز کردم و روی خرید کلیک کردم.
آلبوم همانند باقی کارهایی که تاکنون منتشر شده فوق العاده بود. تک تک آهنگ ها فوق العاده هستند.
آلبومی مناسب این روزهای بهاری.
بخرید و از تک تک آهنگ ها لذت ببرید.